( Emadoddin Karimian Ziarani ) عمادالدّین کریمیان زیارانی

وبلاگ شخصی؛ بیان دیدگاه‌های فرهنگی،سیاسی، اجتماعی و علمی

( Emadoddin Karimian Ziarani ) عمادالدّین کریمیان زیارانی

وبلاگ شخصی؛ بیان دیدگاه‌های فرهنگی،سیاسی، اجتماعی و علمی

( Emadoddin Karimian Ziarani ) عمادالدّین کریمیان زیارانی

سلام علیکم؛
من خس بی سر و پایم که به سیل افتادم
او که می رفت مرا هم به دل دریا برد
(بیتی از شعر علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه)
بعضی اوقات انسان تصور می‌کند در میان راه‌های بی‌شماری گرفتار است؛ همه چیز درهم و برهم است؛
کافیست نظری به خود بیفکند، متوجه می‌شود، ما هیچ بوده‌ایم، نبود‌ایم، اما آمده‌ایم، می‌رویم، مراقبت شده‌ایم و مراقبت می‌شویم،
در یک جریان مستمر و حرکت دائمی نیازهایمان مورد توجه قرار گرفته‌است،ا
گر غفلت نکنیم و اختیار و اراده‌مان به‌غیر نرود، راه آسان می‌نماید و همه‌چیز سهل و آسان می‌شود.
دلت تو‌ را به سمتی که باید، می‌کشاند. راه بر تو روشن می‌شود؛ این همان نقطه است:
والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا،
کسانی‌که در راه ما جهاد و کوشش کنند،قطعاً هدایت می‌کنیم آنان را.

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ظلمت» ثبت شده است

امام بزرگوار می فرمودند که تخاصم در میان اهل بهشت راه ندارد . عزیز اگر به فضای حاکم بر جبهه های جنگ در دوران دفاع مقدس نظر کنی و روابط اجتماعی حاکم میان رزمندگان اسلام را ملاحظه کنی، مهربانی ، رفاقت و گذشت و عشق ورزی را خواهی یافت. در اینجا تخاصم جایی ندارد. "اشداء علی الکفار رحماء بینهم " حاکم است. "اعداء عدوک نفسک التی بین جنبیک " دشن اصلی است و همه در نبرد با او هستند . اگر عملیات می‌شد و سربازی از دشمن به اسارت در می‌آمد و  ندای تسلیم سر می‌داد با او نیز مهربانی می‌شد، بر زخم او مرحم می‌نهادند ، اینجا هدف هدایت است. مبارزه با شیطان و پلیدی هاست، چه در من باشد و چه در تو و یا در او، فرقی نمی‌کند. ظلمت باید برود و نور بیاید. اینجا منطق، سلم است و سلام، صلح را می‌جوید. 

بنابراین اگر گفتم جبهه قطعه‌ای از بهشت بود تعجب نکن.  

 

نور و ظلمت

بسم الله الرحمن الرحیم

 نور و ظلمت

 زلال تر از آب، درخشنده تر از خورشید، کشتی نجات، مأمن و مأوای آدمیان و عالمیان- هر آنکه او را شناخت مأمن یافت- ایثار از او معنا گرفت. او در قله ی انسانیت، همان نفس مطمئنه ، که ارجعی الی ربّک  در او تحقق یافت، شاید که گفت، کلام قاصر است او را بیان کند، باید که دل بیاید و اشک روان شود، باید از گلی که چشمان مرجعی عالی مقام را شفا داد پرسید: راز در کجاست؟ یا شاعری که سرود:

 باز این چه شورش است که در خلق عالم است         

    باز این چه نوحه و چه عزا وچه ماتم است

 را به مدد طلبید.